admin
ارسالها: | 74 |
عضویت: | 11 /10 /1392 |
تشکر کرده: | 15 |
تشکر شده: | 33 |
|
حمله روس به تبریز ، غائله دموکرات آذربایجان و پیشه وری از زبان مرحوم آیت الله ملکوتی
آیت ا... مسلم ملکوتی (نمایندة سابق ولی فقیه در آذربایجان) از روحانیون شناخته شدة آذربایجان است. حضور این شخصیت در وقایع دوران اخیر بازگو کننده بسیاری از حقایق؛ و خاطرات شنیدنی ایشان در برگیرندة اطلاعات و دانستههای بسیار مهمی از دوران حکومت پهلویها و تلاش ملت ایران برای پیروزی انقلاب و تثبیت آن است. از رهگذر این اهمیت است که خاطرات و یادداشتهای ایشان و گفت و شنود درباره حوادث مهم آذربایجان از منظر ایشان جایگاه مهمی دارد. اخیراً خاطرات آیت ا... مسلم ملکوتی در 350 صفحه توسط عبدالرحیم اباذری جمعآوری و تدوین و از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی انتشار یافته است.
توصیفات آیت ا... ملکوتی از تحولات سیاسی آذربایجان در دوران حکومت پهلویها و به ویژه شرح رویدادهای «غائله پیشهوری» از جمله موضوعات مهمی است که نماینده سابق مقام ولایت در آذربایجان شرقی بدانها پرداخته است. پیش از این، خاطرات روحانی مجاهد حجت الاسلام حسنی، امام جمعة ارومیه نیز به قلم عبدالرحیم اباذری تدوین و توسط مرکز اسناد منتشر شده بود. اینک برگی از خاطرات آیت ا... ملکوتی از ترسیم ددمنشیها و کشتارهای مردمی خونین سران فرقه دمکرات را میخوانیم: سال 1320 همزمان با فرار رضا خان میرپنج از کشور، قوای اشغالگر متفقین وارد کشور ایران شدند. نیروهای آمریکا و انگلیس از جنوب و نظامیان روسی از شمال، این سرزمین اسلامی را به اشغال خود درآوردند. این رخداد تلخ مصادف با تحصیل من در سراب بود که بعد از اندکی در همین گیرودار به حوزهی علمیهی تبریز آمدم. آن زمان در حدود 16ـ17 سال داشتم و از نزدیک شاهد این اشغالگریهای تأسفبار بودم. یادم هست در سراب، وقت نماز صبح بود، ناگهان طیارهای در آسمان ظاهر شد و در فضای منطقه مانور داد. این امر در آن وقت غیر متعارف بود؛ زیرا مردم تا آن وقت در بالای شهر خود طیاره ندیده بودند. همه هراسناک شدند. همان روز وقتی از منزل بیرون آمدم تا به درس استاد حاضر شوم، دیدم مأموران دولتی خیابانها و محلهها را قرق کردهاند و نمیگذارند مردم از خانهها بیرون بیایند و درمحلهها رفت و آمد بکنند. کمی کنجکاو شدم. بعد مشاهده کردم شهر پر از افراد ارتش ایران است. چون بیشتر پرس و جو نمودم معلوم شد، اینها ارتشیان مستقر در مرزهای ایران و روسیه در پادگان اردبیل هستند. وقتی التیماتوم ارتش سرخ روسیه و فرار رضا خان را شنیدند مرزها را رها کردند و به سوی شهرهای مرکزی پا به فرار گذاشتند. مردم سراب تعجب میکردند و میگفتند ارتشیان ایران چگونه این همه راه را طی کردند و در عرض یک شبانه روز از شهرهای مشکین، اردبیل، دشت مغان و اصلاندوز گذشتند و اول صبح هنوز آفتاب نزده خودشان را به سراب رساندند؟ چون از سراب تا اردبیل حدود دوازده فرسخ راه بود.نیروهای ارتش روسیه از سه محور آستارا، جلفا و خراسان وارد ایران شده بودند، بدون اینکه کوچکترین مقاومتی از سوی نیروهای دولتی ایران اعم از ارتش و ژاندارمری و غیر آن مشاهده بکنند. رضاخان با آن همه ادعاهایی که داشت و همیشه از قدرت نیروهای نظامی خود دم میزد معلوم شد که همهاش حرف و شعار است. خودش هم که تاریخ مصرفش تمام شده بود و با اشارهی انگلیسیها از ایران خارج گشته بود. مملکت ، بیصاحب و بلاتکلیف مانده بود و کسی نبود به دفاع از مردم و کشور برخیزد.تنها مقاومتی که در آن ایام انجام گرفت، مقاومت خودجوش مردم و عشایر منطقهی پارسآباد و مغان بود. آنها با مقدار اسلحهای که خودشان داشتند و تعداد دیگری هم از ارتشیان فراری که در طول مسیر در کوهها و باغها و جاهای دیگر جا مانده بود در حوالی مابین سراب و اردبیل به جنگ با سربازان ارتش سرخ برخاسته بودند، به مدت سه روز در گردنهها و بالای کوههای مرتفع سنگر گرفته و از سرزمین ایران دفاع کرده و در مقابل اشغالگری روسها از خود مقاومت نشان داده بودند. به طوری که میگفتند این مقاومت، سه روز این اشغالگری را به تأخیر انداخت و نیروهای روسیه بعد از سه روز توانستند به سراب وارد شوند. در این میان افرادی هم که به عنوان مهاجر چند سال قبل از آذربایجان شوروی به ایران آمده بودند ـ که در سراب هم حاضر بودندـ به استقبال ارتش سرخ شوروی رفتند. نیروهای روسی که از دو منطقهی آستارا و جلفا وارد آذربایجان شده بودند با پیشروی به سوی مرکز و با پشت سرگذاشتن شهرهای لب مرزی و اشغال شهرهای مهم ارومیه و تبریز، در نهایت در گردنهی شبلی نزدیک تبریز، این دو گروه اشغالگر با هم تلاقی کرده بودند و بدین ترتیب همهی آذربایجان را تصرف نموده و از سوی میانه به سمت زنجان حرکت خود را ادامه داده تا به قزوین رسیده و در شرف آباد قزوین مستقر شده بودند.در آن وقت میگفتند فرماندهی نیروهای ارتش سرخ روسیه را ژنرالی به نام میر جعفر باقراف برعهده دارد. من بعدها در بعضی کتابها خواندم که این فرد تعداد 25 هزار نفر از مردم آذربایجان شوروی را فقط به دستور خودش به قتل رسانده است. مردم آن روزها امنیت نداشتند و در حیرت و سرگردانی به سر میبردند. نمیدانستند که تا چند لحظهی دیگر چه بلایی به سرشان خواهد آمد. وقتی روسها وارد شهرها و روستاها میشدند، اولین کاری که انجام میدادند انبار آرد و گندمهای مردم و انبارهای دولتی را شناسایی و تصرف میکردند. در آن سال، منطقهی آذربایجان محصول گندم خوبی داشت. روسها همه را به دست خود گرفتند. هم چنین تمام نانواییهای شهر را به استخدام خود درآوردند.هیچ کس بدون اجازهی آنها حق و جرأت نداشت برای مردم نان پخت کند. بعد که من در همین گیر و دارها از سراب به تبریز آمدم و در مدرسهی طالبیه ساکن شدم آنها مقداری آرد به نانواییها میدادند و بقیه را برای خودشان میبردند. جلوی نانواییها غوغا میشد. همان طوری که پیش از این گفتم گاهی من و هم حجرهام، مرحوم میرزا جواد نوری، به نوبت بعد از اذان صبح میرفتیم و در صف نان میایستادیم. آخر هم به ما نان نمیرسید و دست خالی برمیگشتیم و با شکم خالی میرفتیم و در درس استاد حاضرمیشدیم.روسها از چند سال قبل برای تصرف آذربایجان برنامهریزی کرده و افراد ویژهای را در راستای تحقق این هدف شوم تربیت نموده بودند که به اینها «مهاجرین» میگفتند. بعضی از این افراد از خود شهرها و روستاهای ایران انتخاب شده بودند و اینها را چند مدتی در باکو و مسکو آموزش داده بودند، بعضی دیگر هم از آن طرف رود ارس آمده بودند. اینها با فعالیتهای تشکیلاتی گسترده بسیج شده بودند و مسلک کمونیستی را در میان مردم ایران تبلیغ میکردند و رواج میدادند. میتینگ برگزار مینمودند. برنامهی سخنرانی و جلسات گفتوگو تشکیل میدادند. در آن وقت به رئیس اینها « صدر» میگفتند و سرکردههایشان نیز همین میر جعفر پیشهوری و غلام یحیی دانشیان بودند. پس از سه سال وقتی نیروهای روسیه همزمان با نظامیان آمریکایی و انگلیسی، خاک ایران و آذربایجان را ترک کردند، اشغالگران روسی چون برای ماندن آمده بودند، این دو نفر سرسپرده را درجای خود گذاشتند و در آذربایجان، دولت فرقه دموکرات تشکیل دادند و اعلان خودمختاری کردند؛ البته حکومت اینها یک سال بیشتر دوام نیاورد. قبل از اینکه روسها از ایران خارج شوند، من از تبریز به قم رفته بودم و در زمان حکومت پیشهوری در آذربایجان نبودم، ولی مسائل و اوضاع را مثل سایر طلاب آذربایجانی دنبال میکردم. در این مقطع، وضع مردم و منطقه به مراتب بدتر و ناامنتر شده بود. مردم اصلاً امنیت جانی و مالی نداشتند. دموکراتها هر فردی را که دلشان میخواست به اندک بهانهای میگرفتند و میکشتند! چنان که نام پدرم به عنوان فئودال در لیست سیاه آنان قرارگرفته بود. به خاطر اینکه از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود، قرار بود درفرصت مناسب اعدام شود که به لطف خداوند فرصت پیدا نکردند و این کار عملی نشد. در اطراف سراب روستایی به نام «آلان براقوش» است؛ در آنجا اسکندریها بودند و اینها ارباب و خرده مالک بودند و چند پارچه روستا داشتند. چند برادر بودند یکی از آنها به نام امیرنصرت اسکندری در دورهی رضا خان استاندار اصفهان شده بود. آدمهای سرشناسی بودند. ایادی پیشهوری به این روستا حمله بردند و آنها را کشتند؛ یکی از آنها به نام امیرحسین خان فرار کرد، خودش را به تبریز رسانده بود. ولی برادرش به اسم ابراهیم خان را گرفتند و کشتند. اینها که آدمهای سرشناس منطقه را این جور به راحتی قلع و قمع میکردند، معلوم است که به سر مردم عادی چه بلایی میآوردند و چقدر ظلم و ستم و تعدی و تجاوز مینمودند و چقدر آدمهای بیگناه به دست اینها کشته میشدند.در زمان حاکمیت دموکراتها به سرکردگی پیشهوری هیچ کس نمیتوانست از جایش تکان بخورد؛ هر کسی میخواست از شهر به روستا یا از شهری به شهر دیگر مسافرت کند بایستی از ایادی دموکراتها جواز میگرفت والا مسافرت امکانپذیر نبود و در بین راه دستگیر میشد و انواع و اقسام پیامدهای ناگوار به همراه داشت و شاید برای همیشه به سرنوشت نامعلومی گرفتار میشد و جزو مفقودین در میآمد.در طول چهار سالی که آذربایجان در اشغال روسها قرار داشت، چه ایامی که خود روسها بودند و چه یک سال آخری که سرسپردههایشان (پیشهوری و غلام یحیی و...) به عنوان فرقه دموکرات وحزب تودهی آذربایجان حاکمیت پیدا کردند ، تهاجم فرهنگی گستردهای را بر ضد دین، مذهب و فرهنگ و آداب و رسوم مردم به راه انداختند و به نشر افکار کمونیستی اقدام کردند. در مقابل، روحانیت منطقه و مردم متدین نیز از پای ننشسته بودند. به ویژه روحانیون [ چه در داخل و چه خارج از آذربایجان ] هرگز سکوت نکردند. بر منبرها و در محافل و مجالس عمومی و خصوصی به دفاع از حریم اسلام و تشیع پرداختند. در روستای ما مرحوم آمیرزا عبدالله حقی بر ضد اینها فعالیت داشت؛ به منبر میرفت و لحظهای سکوت نمیکرد. در تبریز مرحوم آیت الله شهیدی و آقای شریعتمداری و آقایان خسروشاهیها و مرحوم دوزدوزانی بودند که در مقابل کمونیستها واقعاً ایستادگی نمودند و به مردم ایمان و امید میدادند.البته اینها یک سری کارها و فعالیتهای ناشیانهای کردند و در واقع با دست خود گورشان را کندند. در یک اقدام احمقانه آمدند به طور مستقیم با دین و مذهب مردم در افتادند و به اصطلاح خواستند خدا ستیزی کنند. روایتی از امام صادق (ع) است که میفرماید: « الحمدالله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء.» شکر و سپاس خدای را که دشمنان ما را از احمقان قرار داد. اینها با همهی قدرت و امکانات و اطلاعات سری، نتوانسته بودند مردم آذربایجان را درست بشناسند و اگر هم میشناختند خودشان را به نفهمی زده بودند. مردم آذربایجان در تعصب و غیرت دینی و عشق به ولایت و امامت اهل بیت (ع) سرآمد بودند و هستند. از این رو، در طول این چهار سال با اینکه تمام امکانات را در اختیار داشتند و حاکم علی الاطلاق هم بودند، ولی نتوانستند یک قدم با موفقیت بردارند، بنابراین وقتی در تاریخ 9 ذیحجهی 1365 برابر 13 آبان 1325 خورشیدی خبر رحلت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به گوش مردم آذربایجان رسید بیاختیار سرتاسر این سرزمین اعم از شهر، روستا، قصبه و هر جایی که کلبهای به چشم میخورد به طور خودجوش سیاهپوش گردید. مردم سراسیمه به خیابانها ریختند، بدون اینکه از هم دیگر خبر داشته باشند، برنامهریزی کرده باشند؛ پرچم عزا از سر در خانهها و مغازهها آویزان شد. اینجا بود که دیگر کنترل از دست دموکراتها خارج گردید. معروف است در آذربایجان به همین خاطر چهل روز مجلس عزا برای آن مرجع بزرگ برگزار شد. به علاوه این ایام مصادف با ماه محرم نیز بود که به طور طبیعی دامنهی قیامها، اعتراضات و درگیریهای پراکندهی مردمی با کمونیستها را نیز شدت بخشید. ناگهان سردمداران حزب توده و فرقه دموکرات دیدند بعد از چهار سال تکاپو و جان کندن کوچکترین جایگاه در میان مردم ندارند. پس از مشورت با سران خود در باکو و مسکو پا به فرار گذاشتند و رفتند.اینکه میگویند و مشهور شده است محمدرضا شاه آنها را از خاک ایران بیرون کرد و یا ارتش ایران آنها را به شکست و فرار واداشت دروغ محض است. این مردم مسلمان بودند که تن به حاکمیت کمونیستها ندادند و در حقیقت بدین ترتیب آنها را شکست دادند و از سرزمین خود بیرون راندند. اصلاً نیروهای ارتش ایران پس از گذشت سه روز که کمونیستها منطقه را تخلیه کردند و فرار نموده بودند، تازه وارد شهرهای آذربایجان شدند و مراکز دولتی و پادگانها را که در اختیار مردم بود، از آنها تحویل گرفتند و در آن استقرار یافتند. در این ایام که حکومت دموکراتها سقوط کرده بود و حکومت مرکزی هم هنوز مستقر نشده بود، فقط قشر روحانیت بود که در میان مردم حرف اول و آخر را میزد و مردم نیز با تمام وجود از آنها تبعیت میکردند؛ زیرا عملکرد آنان طوری بود که مردم از اعماق جان به آنها اعتماد پیدا کرده بودند.به نظر من روحانیت آذربایجان در این شرایط حساس، نقش تاریخی خود را به خوبی ایفا کرد؛ که در اینجا من فقط به یک مورد اشاره میکنم. در آن ایامی که سران و دستاندکاران اصلی حزب توده و دموکرات فرار کرده و از ایران خارج شده بودند، در این میان تعدادی فریب خورده و آدمهای ضعیف النفس و فرصت طلب که با آنها همکاری کرده بودند توسط مردم شناسایی و دستگیر شده بودند؛ اگر موضعگیری صحیح وصریح روحانیت نبود همهی این افراد به دست مردم خشمگین و افراد تندرو و احساساتی به دار مجازات آویخته میشدند و دوباره کشت و کشتار و حمام خون به راه میافتاد؛ ولی روحانیت مناطق با درایت و مدیریت قوی و معقولانه مانع از این فجایع شد. روحانیون، مردم را به صبر و تحمل و عفو و اغماض فراخواندند و آنها را که واقعاً سادگی کرده و فریب خورده بودند مورد عفو و بخشش اسلام قرار دادند. اگر چه در گوشه و کنار، مواردی هم از این قبیل امور و به دور از چشم روحانیون انجام گرفته بود، اما تا جایی که قدرت و نفوذ داشتند در مقابل این گونه امور خودسرانه و هرج و مرج ایستادند. این موضعگیری اگر چه بعضی افراد تندرو را موقتاً ناراحت کرده بود، ولی در دراز مدت تأثیر خوبی در اذهان مردم گذاشت و آنها عملاً دیدند که روحانیت با کسی غرض شخصی ندارد، بلکه در پی اجرای احکام اسلامی است و در هیچ شرایطی از آن کوتاه نمیآید.شبیه این ماجرا در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی نیز تکرار شد؛ عدهای از جوانان تندرو که اغلب از اعضای سازمان مجاهدین خلق و مجاهدین انقلاب اسلامی بودند و اسلحه به دستشان افتاده بود، میرفتند به بهانهی اینکه فلانی در ساواک بوده یا عضو حزب رستاخیز است، میگرفتند و اذیت میکردند و احیاناً محاکمه و اعدام مینمودند یا بعضی از بازاریان محترم را به جرم سرمایهداری و فئودال به محاکمه میکشیدند و مصادرهی اموال میکردند. در این مقطع نیز تنها قشری که در مقابل این خودسریها ایستاد، روحانیت متعهد بود.
تدوین: عبدالرحیم اباذری
با سلام
لطفا قوانین سایت را مطالعه نموده و پس از ثبت نام منتظر تایید آن توسط مدیران سایت باشید.
نام کاربری خودتان را همان کد طلبگی خود انتخاب کرده و رمز آنرا فراموش نکنید.
حتما پس از تایید نام کاربری (و برای جلوگیری از عدم حذف کاربری ) ، آنرا به شماره همراه زیر پیامک کنید :
09395264192
|
|
جمعه 06 تیر 1393 - 13:44 |
|